باورهای ما – باورهای ما میتوانند ما را قدرتمند و یا ناتوان کنند
این باورهای ما هستند که زندگی ما را به صورت شاهکار درمیآورند
مطمئن هستم شمایی که تابهحال مقالهها و مطالب وبسایت ایران ان.ال.پی را دنبال کردهاید این نکته را متوجه شدهاید که ذهن انسان همهچیز اوست. باورهای ما که در ذهن ما ساخته میشوند این موضوع را بهروشنی نشان میدهند که اگر به این باور داشته باشیم که میتوانیم کاری را انجام دهیم حتماً میتوانیم و اگر باورهای ما به ما بگویند که نمیتوانیم آن کار را انجام دهیم هرگز نمیتوانیم.
در مقاله تلقین چیست هم به قانون دوم دکتر امیل کوئه اشاره کردیم و گفتیم که اگر شخصی باور داشته باشد که نمیتواند کاری را انجام دهد و برای انجام آن کار تلاش کند، هرچقدر بیشتر تلاش کند کمتر نتیجه میگیرد. شاید باور این موضوع برایتان کمی پیچیده و سخت باشد. به همین منظور به داستان یکی از سفرهای من که برای اجرای سمیناری بود توجه کنید.
باورهای ما روی جسم ما تأثیر میگذارند
در یکی از روزهای گذشته بهمنظور برگزاری سمینار عازم شهری بودم. در کنار من خانم و آقایی نشسته بودند. بعد از مدتی با آقای کناری سر صحبت را باز کردم و از قدرت ذهن انسان به او مطالبی را گفتم. آن شخص هم از این گفتگو استقبال کرد و به این صورت گفتگوی ما به بحث تلقینها کشیده شد. من با آبوتاب و علاقه شدید داستان امیل کوئه را برای او تعریف کردم. به او گفتم که باورهای ما باعث میشوند که زندگی خود را بهصورت شاهکار درآوریم یا اینکه از زندگی زندانی بسازیم و خود را در آن زندان به اسارت درآوریم.
همچنین ادامه دادم که اگر باورهای ما باورهای نیروبخش باشند میتوانند ما را در راه رسیدن به اهدافمان یاری کنند و یا اینکه ما را بهکلی از زندگی ناامید کنند. این باورهای ماست که باعث شده است که ما الآن در این شرایط هستیم. به او گفتم که اگر الآن در اینجا هستید این شرایطی بوده است که در گذشته خواستهاید و به رسیدن به آن باور داشتهاید. اگر در گذشته باور داشتهاید که ثروتمند میشوید، الآن ثروتمند هستید و اگر باور شما این بوده است که نمیتوانید ثروتمند بشوید، الآن ثروتمند نیستید.
من آنچنان غرق صحبت کردن شده بودم که حواسم نبود خانم کناری به صحبتهای من گوش میدهد. در این زمان بود که آن خانم که در ظاهر انسان متشخصی مینمود شروع به صحبت کرد و گفت: آقا من بدون اجازه به صحبتهای شما گوش دادم، چون صحبتهای شما خاطرهای را به یادم آورد که خواستم آن خاطره را با شما بازگو کنم. به او گفتم که خاطرهاش را بگوید. او خاطره خود را اینگونه تعریف کرد.
بیستوهشت سال پیش من به دلایل نامعلومی بیمار شدم. همه قسمتهای بدنم درد میکرد. به پزشک مراجعه کردم. پزشک آزمایشها و بررسیهای زیادی انجام داد و دلیل محکمی برای بیماری من پیدا نکرد و به من گفت: تو از نظر جسمی مشکلی نداری. من به پزشکان دیگری هم مراجعه کردم، چون دنبال یک بیماری بودم. ولی پزشکان دیگر هم روی گفتههای پزشک قبلی پافشاری میکردند و میگفتند که تو بیمار نیستی.
باورهای او، او را بیمار کرده بود
ولی من بیمار بودم. چون سردرد داشتم، بدنم درد میکرد. از شدت درد نمیتوانستم راه بروم. باور من این بود که به یک بیماری نادر و خطرناکی مبتلا شدهام که پزشکان از تشخیص و درمان آن ناتوان هستند. دو سال از آن ماجرا گذشت و من داروهای افسردگی مصرف میکردم، زیرا پزشکان باور داشتند که من افسرده هستم. پزشکان میگفتند بیماری تو جسمی نیست، بلکه تو بیماری روانی داری. این بیماری حال من را روز به روز بدتر میکرد.
پزشکی که باورهای او را تغییر داد
دو سال بعد، روزی همسرم با خوشحالی وارد خانه شد و گفت که پزشک معروفی پیدا کرده است که میتواند بیماریام را درمان کند. این جمله امید بهبودی را در ذهنم ایجاد کرد. من امیدوار شدم که این پزشک میتواند بیماری مرا درمان کند. بعد از چند روز به آن پزشک مراجعه کردیم. بعد از سلام و احوالپرسی، قبل از اینکه پزشک حرف بزند کیسه بزرگی از داروهای مصرفی دو سال قبل را روی میز گذاشتم و گفتم که آقای دکتر دو سال است که مصرف این داروها، کار روزانه من است. من به پزشکان زیادی مراجعه کردهام و باور من این است که بیماری جسمی دارم، ولی پزشکان میگویند که من بیمار نیستم.
آقای دکتر نگاهی به داروها انداخت و چند سؤال از من پرسید و بعد از بیست دقیقه بررسی، گفت: تو نباید این داروها را مصرف کنی و چیزی که تو را درمان میکند دارویی است که من به تو میدهم. او ادامه داد بعد از دو روز دوباره مراجعه کنید تا داروی دست سازی که خودم باید درست کنم را تحویل بگیرید.
من با خوشحالی تمام با باور به اینکه بیماریام بهبود پیدا میکند از مطب خارج شدم و بعد از دو روز دوباره به همراه همسرم به مطب آقای دکتر مراجعه کردم. آقای دکتر ظرف پلاستیکی پر از دارو را به من داد و گفت: این دارو به اندازه مصرف سه ماه تو است و تو نباید به همراه این دارو داروی دیگری استفاده کنی. گفتم قبول. به شهرستان خودمان مراجعه کردیم و من مصرف دارو را شروع کردم.
دارو مثل آب بود و فقط کمی مزه شور و شیرین داشت. با خودم گفتم به همراه این دارو داروهای قبلی را هم مصرف میکنم تا بلکه زودتر بهبود پیدا کنم. سپس همین کار را هم کردم و به همراه داروی جدید داروهای قبلی را هم مصرف کردم.
بعد از یک هفته هیچگونه تغییری در بیماری من حاصل نشد و به همسرم گفتم که حال من اصلاً خوب نیست و من بهتر نشدم به همین دلیل دوباره به مطب پزشک مراجعه کردیم و به آقای دکتر گفتم که باوجود مصرف داروی جدید هنوز بهبودی حاصل نشده است.
آقای دکتر گفت مطمئن باشم که به همراه این دارو، داروی دیگری مصرف نکردهای. گفتم نه. پزشک با حالت عصبانی گفت: من که گفتم نباید بهجز داروی جدید، داروی دیگری مصرف کنی. او از من قول گرفت که فقط داروی او را مصرف کنم.
بعدازاینکه به شهر خودمان برگشتیم، شروع به مصرف داروی جدید کردم و داروی دیگری را استفاده نکردم. باور من این بود که بهتر خواهم شد.
بعد از چند روز احساس کردم که حالم خوب است و روز به روز بهتر میشوم. بعد از ده روز کاملاً بهبود پیدا کرده بودم. یک ماه بعد دیگر هیچ دردی نداشتم. سه ماه گذشت و مقدار کمی دارو داشتم که به همسرم گفتم که برای گرفتن دارو باید به پزشک مراجعه کنیم. دوباره به تهران رفتیم و به پزشک گفتم که حالم خوب شده است و داروی من در حال اتمام است. آقای دکتر از اینکه بیماری من بهبود پیدا کرده بود، احساس رضایت کرد و گفت که یک روز طول میکشد که دارو آماده شود. فردا دوباره بیایید تا دارو را تحویل بگیرید.
دارو یا دارونما
فردای آن روز بهاندازه سه ماه دیگر دارو گرفتیم و به خانه رفتیم. سه ماه بعدی را هم دارو را مصرف کردم و همچنان خوب بودم. سه ماه دیگر گذشت و داور رو به اتمام بود که به همسرم گفتم که این بار تو خودت بهتنهایی برو و دارو را از آقای دکتر بگیر. او بهتنهایی به تهران رفت و دارو را گرفت. ولی دکتر به او گفته بود که همسر تو هیچ مشکل جسمی و روحی ندارد.
او باور دارد که بیمار است و باید بدانی که این باورهای ما است که ما را سالم و یا بیمار میکند. باور همسر شما این است که درد دارد و این باور باعث ایجاد درد و بیماری میشود. دارویی که به شما دادهام و همسر شما آن را میخورد چیزی جز آب نیست. الآن این بهاصطلاح دارو را پیش چشم خودت درست میکنم. او مقداری نمک و شکر را داخل ظرفی ریخت و مقداری آب به آن اضافه کرد و به هم زد.
او گفت: به همسرت نگو که داوری تو همان آب است. بعد از یک سال که حال من خوب بود و بیماری من کاملاً خوب شده بود احساس میکردم که همسرم در هنگام مصرف دارو به من میخندد. به او گفتم که چرا میخندی؟ گفت: تو بیمار نیستی، فقط خودت را معتاد این دارو کردهای. امتحان کن و چند روزی این دارو را نخور. هیچ اتفاقی نمیافتد. من قبول نکردم و گفتم اگر من این دارو را نخوردم قطعاً میمیرم.
همسرم دوباره به رفتار من خندید. چند روز پس از آن داروی من گم شد و من آن را پیدا نکردم و مثل دیوانهها دنبال آن میگشتم. همسرم گفت که موضوع چیست و دنبال چه چیزی میگردی؟ به او گفتم داروی را پیدا نمیکنم. او گفت خودت را از این دارو رها کن. تو بیمار نیستی و داستان آب بودن دارو را برایم تعریف کرد. تازه فهمیده بودم که دارویی در کار نیست و من یک سال تمام آب و نمک و شکر مصرف کرده بودم.
بسیاری از این داستانها در حال وقوع هستند و ما از آنها بیخبریم. باورهای ما باعث میشوند که زندگی ما با شور و هیجان بگذرد یا اینکه همراه با بدبختی باشد. باورهای ما هستند که ما را ثروتمند و یا فقیر میکنند. باورهای ما هستند که ما را شاد و یا غمگین میسازند. باورهای ما قدرتمندتر از آنی هستند که ما فکر میکنیم. شادی داستان فالکونها را در مقاله تلقین چیست خوانده باشید.
فالکونها باور داشتند که بالاخره نجات پیدا میکنند. آنها با این باور به مدت چندین روز بدون آب و غذا و لوازم گرمایشی زنده ماندند که گروه نجات خواهند آمد و آنها را نجات خواهند داد. یا اینکه داستان کارگری که در یخچال گوشتی اسیر شده بود را شنیدهاید که با این باور که بالاخره یخ خواهد زد در مدت چهار ساعت و در دمای ۲۷ درجه سانتیگراد بدنش یخ زد و از بین رفت.
این باورهای ما هستند که ما را زنده نگه میدارند و یا میکشند. باورهای ما باعث شکست و یا موفقیت ما میشوند. اگر باور دارید که در کارتان شکست میخورید پس بیهوده تلاش نکنید زیرا همین الآن شما شکستخوردهاید. اگر باور دارید که در کار و زندگیتان انسان موفقی خواهید شد به شما تبریک میگویم زیرا از هماکنون شما پیروز و موفق هستید زیرا باور دارید که موفق میشوید.
باورهای ما زندگی حال و آینده ما را میسازند
زندگی حال و آینده ما را باورهای ما میسازند. اگر در گذشته به این باور داشتید که زندگیتان همراه را شکست خواهد بود پس شما الآن شکستخورده هستید و اگر فکر میکردید که زندگی رضایت بخشی را تجربه خواهید کرد پس الآن همانی هستید که باور داشتهاید.
قدرت باورهای ما
الآن که به قدرت باورها پی بردید به شما پیشنهاد میکنم باورهای نیروبخشی را بسازید و با این نوع از باورها زندگی کنید. بسیاری از انسانها باورهایی دارند که آنها را محدود میکند و نیرو و توان آنها را از آنها میگیرد و اجازه نمیدهد که زندگی دلخواه خود را تجربه کنند. داستان افرادی که باورهای محدودکننده دارند مانند داستان اتوبوسی است که آنها را در صندلی آخر آن زنجیر کردهاند و راننده آن شخصی دیگر است. مشخص است که اتوبوس زندگی این افراد به سمت دلخواه خودشان حرکت نمیکند و شاید از به سمت بیراه برود.
چه کسی دوست دارد اتوبوس زندگیاش به دست راننده دیگری هدایت شود. اگر نگوییم همه، بیشتر افراد دوست دارند که زندگیشان را خودشان اداره کنند و دوست ندارند سکان زندگی از دستشان خارج شود ولی باید بگویم بیشتر افراد با توجه به باورهای منفی و محدودکنندهای که دارند زندگیشان را به دست سرنوشت میسپارند و خود نظارهگر هستند.
جمله زیبایی از هنری فورد
افرادی که در زندگی بهاصطلاح کم میآورند و راهی بهجز بنبست نمیبینند از دسته افرادی هستند که باورهای آنها مخرب است. شما هیچ انسانی را نمیبینید که باورهای مخرب و محدودکننده داشته باشد و زندگی موفقیتآمیزی داشته باشد. افرادی به پیروزی میرسند که باورهای نیروبخش داشته باشند و اعتقاد آنها این باشد که بالاخره موفق میشوند؛ و افرادی به نتایج غیر دلخواه میرسند که باورشان این باشد که نمیتوانند به نتایج دلخواهشان برسند.
همچنان که هنری فورد صاحب شرکت فورد آمریکا گفته است:
اگر فکر میکنید میتوانید، میتوانید و اگر فکر میکنید نمیتوانید، نمیتوانید.
اگر این مقاله را به صورت کامل مطالعه کرده باشید، متوجه شدهاید که باورهای خانمی که همسفر من بود او را بیمار کرده بود و باعث شده بود که دو سال تمام دردهای بسیار سختی را تحمل کند. وقتی که به مقصد رسیدیم، با خودم گفتم که چه خوب است این ماجرا را به صورت مقاله در وبسایت قرار دهم تا دوستان دیگر هم از این داستان استفاده کنند و اگر باورهایی دارند که زندگی شان را مختل می کند، آنها را تغییر دهند.
اگر با دانش ان.ال.پی آشنا شده باشید حتما می دانید که ان.ال.پی برای تغییر باورهای محدودکننده الگوی قدرتمندی را ارائه می دهد که می توانید از آن استفاده کنید و باورهای مخرب خود را تغییر دهید.
در پایان پیشنهاد می کنیم اگر در دوره رایگان آموزش ان.ال.پی ثبت نام نکرده اید همین الآن ثبت نام کنید. برای ثبت نام در دوره رایگان آموزش ان.ال.پی روی لینک زیر کلیک کنید.
[mailerlite_form form_id=3]
[…] برگزاری سمینار برنامهریزی ذهن و تغییر باورها […]