روانشناسی چیست؟
روانشناسی چیست؟
در مقاله دیدگاه های مختلف را در مورد روانشناسی بیان می کنیم. هر کدام از دیدگاه ها پاسخ نسبتا اختصاصی در مورد پرسش ذهن چیست؟ بیان می کنند. اما قبل از اینکه به پاسخ این پرسش بپردازیم لازم است به پرسش روانشناسی چیست؟ پاسخ دهیم.
روانشناسی چیست؟ روانشناسی رشته ای است که به بررسی ذهن و رفتار می پردازد. یعنی ذهن و پدیده های ذهنی را مطالعه می کند.
روانشناسی از روش های علمی برای کسب دانش معتبر استفاده می کند و مطالعات آن بیشتر روی پدیده های درونی ذهنی مانند ادراک، استدلال، زبان و تصویرسازی بینایی متمرکز می باشد.
روانشناسی به مطالعه رفتارهای انسان هم می پردازد که پدیده هایی بیرونی و قابل مشاهد هستند. رفتار شامل راه رفتن، صحبت کردن و دویدن و هر رفتار قابل مشاهده ای است که انسان ها دارند.
به خاطر تمایز بین ذهن و رفتار است که مکتب های گوناگونی به وجود آمده اند که به مطالعه ذهن پرداخته اند. بیشتر مکاتب روانشناسی به این دلیل به وجود آمده اند که به پرسش های زیر پاسخ دهند.
۲- محتویات ذهن چه چیزهایی هستند؟
۳- محتویات ذهن چگونه با هم واکنش نشان می دهند؟
۴- ذهن ما چگونه کارها و رفتارهای ما را توضیح می دهد؟
همانطور که گفتیم مکتب های مختلف روانشناسی هر کدام روی مضمون مختلفی متمرکز شده اند و هرکدام به پاسخ یکی از سؤالات بالا پرداخته اند.
به طور مثال بسیاری از مکتب های روانشناسی مانند ساختارگرایی و اراداه گرایی سعی کرده اند اجزا و محتویات سر انسان را فهرست بندی کنند و روی آنها مطالعه بکنند.
به همین دلیل تلاش آنها این بوده است که عناصر پایه ای ذهن را فهرست کرده و روی واکنش های آنها مطالعه کنند و توضیح دهند که از واکنش های بین این عناصر چه عناصر دیگری تولید می شوند؟
روانشناس های شناختی که به مطالعه حافظه پرداختند، سعی کردند مفاهیم موجود در حافظه انسان و چگونگی ارتباط بین آن ها را توضیح دهند. اه
دومین مضمونی که در تاریخ روانشناسی روی کار آمد، روی (اعمال ذهنی) تمرکز شد و به جای اینکه روی محتویات ذهن تأکید کند، روی این موضوع تأکید داشت که ذهن چه چه کاری انجام می دهد؟
اولین بار کارکردگراها بودند که موضوع اعمال را مطرح کردند. نقش گراها بودند که فهرست کردن اجزای ذهن را کنار گذاشتند و به مطالعه راه هایی پرداختند که چگونه ذهن اعمال مختلف را انجام می دهد.
روانشناس های روانکاو مانند فروید نیز یک رویکرد عملگرایانه داشتند. تمرکز روانکاوها روی این بود نکته متمرکز بودند که چگونه ساختارهای ذهن مانند نهاد و خود ارتباط پویایی با هم دارند.
روانشناسی گشتالت روی جنبه خاصی از کارهای ذهنی متمرکز شده بودند که ذهن چگونه از اجزای تشکیل دهنده به کل تبدیل می شود. روانشناس های گشتالتی می خواستند بدانند که ذهن چگونه هنگام ادراک و حل مسأله، ساختارهای بزرگ تر را ایجاد می کند.
موضوعات مختلف ذهنی در سایر مکاتب روانشناسی مورد مطالعه قرار گرفت. بعدها روانشناس های شناختی مدل های دقیق تری از فرآیندهای ذهنی را برای توضیح ادراک، حافظه و توجه ارائه دادند.
خیلی از مکاتب روانشناسی یا در مخالفت با مکتب های دیگرر یا به عنوان وسیله ای برای نشان دادن مواردی که در مکتب های قبلی بودند به وجود آمدند. مثلا کارکردگرایی و رونشناسی گشتالتی برای مقابله با ساختارگرایی برخاستند.
ما در این مقاله مکاتب مختلف روانشناسی را نام می بریم و به این موضوع می پردازیم که هرکدام از این مکاتب به چه نکاتی پرداخته اند و چه چیزی را مطالعه کرده اند. ولی قبل از اینکه به توضیح در مورد نظریه های پیشرو هر مکتب بپردازیم لازم است بدانیم که روانشناسی از کجا شروع شده است و راهش را چگونه پیموده است.
در ابتدا روانشناس ها به تکنیک هایی مانند درون بینی و پدیده شناسی می پرداختند. روانشناس های نوین و امروزی از روش های متنوع تری استفاده می کنند. روانشناس های امروزی از پرسش نامه های متعددی استفاده می کنند و مطالعات میدانی را به کار می گیرند.
آنها رفتارهای یک فرد را در محیط معمولی و عادی مطالعه می کردند و آنها را ثبت می کردند. سپس این رفتارها را تحلیل و بررسی می کردند. بیشتر مطالعات این روانشناسان بر مبنای فرضیه و قیاس بود. آن فرضیه ای را مطرح می کردند و با مقایسه رفتارهای مطالعه شده به این فرضیه می رسیدند یا اینکه به خلاف آن می رسیدند.
مکاتب مختلف روانشناسی
اراده گرایی، ساختارگرایی، رفتارگرایی، کارکردگرایی، روانشناسی گشتالتی، و روانشناسی روانکاوی یا روان پویایی و روانشناسی روانشناختی
۱-روانشناسی اراده گرایی
مکتب اراده گرایی به ذهن به عنوان مجموعه ای از عناصر نگاه می کردند و می گفتند که این عناصر توسط اراده انسان در کنار یکدیگر جمع شده اند و اجزای عالی تر را تشکیل داده اند.
آنها اعتقاد داشتند که این اراده یا تلاش ارادی ذهن بود که به عنوان نیروی محرکه ای برای ایجاد عناصر پیچیده تر ذهنی شناخته می شد. ویلهلم وونت رواشناس و فیزیولوژیست آلمانی بود که مکتب اراده گرایی را بنیانگذاری کرد.
او از دانش شیمی استفاده کرد و این مکتب را ایجاد کرد. در آن زمان شیمیدان ها تلاش می کردند دنیای مادی را از راه اجزای پایه تشکیل دهنده آن و چگونگی ترکیب با هم توضیح دهند.
شیمیدان ها می خواستند جدول تناوبی عناصر مادی را ایجاد کنند و در نهایت این دیمیتری مندلیف، شیمیدان روس بود که جدول تناوبی را ایجاد و مطرح کرد. شاید ویلهلم وونت هم قصد داشت جدول تناوبی ذهن را مطرح کند.
روشی که ویلهلم وونت در پیش گرفته بود درون نگری یا ادراک درونی بود. معنی لغوی درون نگری نگریستن به درون است. ویلهلم وونت معتقد بود همانطور که انسان می تواند به دنیای بیرون نگاه کند و اشیای بیرون را ببیند به همان صورت هم می تواند برای تجربه کردن و دیدن اشیای ذهنی به درون نگاه کند.
ما در ان.ال.پی به این پدیده تصویرسازی ذهنی می گوییم. وونت سعی داشت درون نگری را به صورت نظام مند کند و اولین کسی بود که آزمایشگاهی ایجاد کرد و در آن به صورت علمی به مطالعه ذهن و پدیده های ذهنی پرداخت.
وونت اعتقاد داشت که روانشناسی باید به مطالعه آگاهی بپردازد. او آگاهی را به دو نوع تقسیم کرد. آگاهی باواسطه و آگاهی مستقیم. به طور مثال اگر ما به یک گل نگاه می کنیم، هنگام نگاه کردن به آن گل رنگ و شکل آن تجربه مستقیم و بی واسطه است.
بعد از نگاه کردن به آن گل، اگر از ما بپرسند که به چه چیزی نگاه می کردی به او می گوییم که به یک گل نگاه می کردیم و این تجربه یک تجربه باواسطه است. زیرا فکر کردن به آن گل به معنی تجربه واسطه ای است که ما آن را به دیگری تعریف می کنیم.
وونت بیشتر بر تجربه بی واسطه و مستقیم تأکید داشت و اعتقاد داشت که تجارب مستقیم بهترین راه برای توصیف عناصر پایه ای ذهن هستند.
اراده گرایی سعی می کرد که عناصر پایه ای ذهن را دسته بندی کند و آنها را توضیح دهد. وونت می گفت که وقتی که ما به یک چهره نگاه می کنیم، یک چهره کامل را می بینیم و دو چشم و یک دهان و یک بینی و دو لب و … را به طور مجزا نمی بینیم.
وونت اصل بازتولید خلاق را طرح کرد که قانون برآیند روانی هم به آن می گویند. این اصل به این معنی است که همه اجزای یک کل را تشکیل می دهند که خواص آن کل با تک تک جزء های تشکیل دهنده آن متفاوت خواهد بود.
این اصل مثل ترکیب شیمیایی مواد است که خواص ماده به وجود آمده با خواص تک تک عناصر تشکیل دهنده آن ماده کاملا متفاوت است.
۲- ساختارگرایی که به دنبال پاسخ سؤال ذهن چیست؟ بود
ساختار گراها هم به عناصر تشکیل دهنده ذهن معتقد بودند ولی به جای ایکه اعتقاد داشته باشند عناصر ذهنی با اراده انسان با هم ارتباط داشته باشند، معتقد بودند که عناصر تشکیل دهنده ذهن توسط قوانین مکانیک با هم ترکیب شده اند.
ساختارگراها به اجزای تشکیل دهنده ذهن تمرکز می کردند. یعنی معتقد بودند که ساختار ذهن را باید از راه عناصر پایه ای تشکیل دهنده آن و ترکیب آنها با هم بفهمند که مانند اراده گرایی به شیمی شباهت داشت.
طراح اولیه ساختارگرایی یک روانشناس آمریکایی به نام ادوارد برادفورت تیچنر بود. تیچنر هم مانند وونت عناصر ذهن را فهرست بندی کرد. تیچنر برای تمام حس ها چهار ویژکی بیان کرد. او گفت تمام حس های انسان با کیفیت، شدت، مدت زمان و وضوح
تیچنر بعدها به این چهار ویژکی حس ها گستردگی را اضافه کرد. با این ویژکی هم حس های انسان با پنج ویژکی اساسی توصیف می شدند.
۳- کارکردگرایی: کارکردگراها به سؤال ذهن چه کاری انجام می دهد؟ پاسخ می دادند.
کارکردگرایی جایگزین ساختارگرایی شد. کارکردگرایی به جای تمرکز روی محتویات ذهن، روی این نکته متمرکز شد که ذهن چه کاری می تواند بکند. به جای اینکه روی اجزا تمرکز کند روی پردازش های ذهنی ای که روی اجزا انجام می شد تأکید می شد.
توسعه دهندگان روانشناسی کارکردگرایی جان دوی و جیمز رولاند و هاری ای بودند. ولی ویلیام جیمز پیشتاز روانشاسی کاردکردگرا بود.
ویلیام جیمز به مخالفت علیه نظر وونت و ساختارگراها برخاسته بود. او می گفت که باید بدانیم ذهن چه کاری انجام می دهد نه اینکه دنبال محتویات ذهن باشیم.
او اعتقاد داشت که محتویات ذهن در هر لحظه تغییر می کند و از ذهن به عنوان جریان سیال آگاهی نام برد. او گفت که جریان فکر مانند آب رودخانه در حرکت است و تغییر می کند.
مکتب کارکردگرایی روی پدیده های روانشناسی ناآگاهانه مانند بچه ها، عقب مانده های ذهنی و افراد دیوانه را مورد مطالعه قرار داد. در عین حال اجازه داده شد که از درون نگری برای ادامه تحقیقات انجام شود.
۴- مکتب گشتالتی که می گفت کل از اجزا مهمتر است
این مکتب روانشناسی دراویل قرن بیستم زده شد. بنیانگذاران مکتب گشتالت ماکس ورتیمر، کورت کافکا، ولفانگ کوهلر سه روانشناس آلمانی بودند.
آنها مخالف ساختارگرایی و ذره گرایی بودند و می گفتند که کل از اجزا مهم تر است. آنها اعتقاد داشتند کل چیزی بیشتر از اجزای سازنده است.
روانشناس های گشتالتی در مطالعه دو حوزه بیشترین سهم را داشتند. ادارک و یادگیری. آنها روش پدیده شناسی را برای مطالعه انتخاب کرده بودند. پدیده شناسی به جای مطالعه عینی به تجربه شخصی می پردازد.
روانشناس های گشتالتی این باور را دارند که بین تجربیات روانشناسی یا آگاهانه از یک سو و تجربه مغزی ایجاد کننده آن یک هماهنگی وجود دارد. در هر صورت نظریه گشتالت یک راهکار جایگزین برای مسأله جز – کل مطرح کرد.
۵- روان کاوی یا روانشناسی روان پویایی
روانشناسی روان پویایی در روزگار اوجش به عنوان وسیله ای برای فهم و درمان اختلالات روانی تأثیرگذار بود. زیگموند فروید بنیانگذار این مکتب روانشناسی است.
بعدها نو فرویدی ها چارچوب اولیه این مکتب را تعدیل کردند. کارل یونگ، آلفرد آدلر، و کارن هورنی از جمله نوفرویدی ها بودند این کار را انجام دادند.
فروید ذهن را به اجزای کوچکتری تقسیم کرد و گفت که ذهن از ذهن های کوچک ساخته شده است. ذهن های کوچک شامل ذهن خودآگاه، ذهن پیش آگاه و ذهن ناخودآگاه بودند.
ذهن خودآگاه شامل افکار و احساساتی است که ما از آنها آگاهی داریم و می توانیم به آنها دسترسی مستقیم داشته باشیم. ذهن پیش آگاه جنبه هایی از ذهن هستند که با تلاش کردن می توانیم آنها را به سطح آگاهی بیاوریم. و ذهن ناخودآگاه یا جنبه هایی از ذهن که ما از آن ناآگاه هستیم.
مثال اسم خودمان که ما از آن آگاهیم در ذهن خودآگاه ما جای گرفته است، چیزی که انسان همین الآن از آن آگاهی دارد. ذهن پیش آگاه نیاز به کمی تلاش دارد تا به سطح آگاهی بیاید. مثلا تلاش برای به یاد آوردن خاطرات یک سال پیش. محتویات ذهن ناخودآگاه ممکن است هرگز به سطح آگاهی نیایند.
یکی از اهداف روانکاوری این است که محتویات ذهن ناخودآگاه را به سطح آگاهی بیاورد. آنها بیان می کردند که اگر محتویات ذهن ناخودآگاه به سطح خودآگاه بیایند، شخص درمان خواهد شد.
فروید سه ساختار دیگر برای ذهن بیان کرد. او گفت ذهن شامل سه ساختار نهاد، خود و فراخود است. نهاد دنبال کسب لذت ها است. فراخود آن بخش از ذهن است که با نهاد مقابله می کند و دنبال اخلاقیات است. خود هم بین نهاد و فراخود تعادل ایجاد می کند.
فروید برای ذهن خودآگاه و ذهن پیش آگاه و ذهن ناخودآگاه کوه مسأله کوه یخی را بیان کرد. او گفت ذهن مانند کوه یخی است. آن بخش از ذهن که شما هر لحظه از آن آگاهی دارید قله این کوه است که از آب بیرون است.
بخش دیگر کوه یخی که بین سطح آب و درون آب شناور است ذهن پیش آگاه را تشکیل می دهد و آن قسمت از کوه یخی که هرگز از آب بیرون نمی آید ذهن ناخودآگاه انسان را تشکیل می دهد.
۶- روانشناسی رفتارگرایی که می گفت که ذهن مانند یک جعبه سیاه است.
رفتارگراها به جای مطالعه عملکردهای پیچیده ذهنی به مطالعه رفتار پرداختند. آنها می گفتند مطالعه رفتار انسان که موضوعی عینی و قابل مشاهده است آسان تر از مطالعه روابط و عملکردهای پیچیده ذهنی است. آنها مطالعات خود را کاملا روی رفتار م متمرکز کردند.
جان بی واتسون اولین کسی بود که فرضیه ها و بنیان های مکتب رفتارگرایی را بنا کرد. او می گفت پاسخ های درونی و پاسخ های آشکار با هم تمایز دارند.
پاسخ درونی پاسخی است که درون اسنان یا حیوان روی می دهد و پاسخ آشکار به صورت عینی و آشکار قابل مشاهده است. پاسخ درونی مانند حرکات احشا و ترشحات غدد و تکانه های عصبی و پاسخ آشکار مانند حرف زدن، دست یابی و .. است.
افراد مهم دیگری که به این مکتب پیوستند ادوارد لی ثورندیک و ایوان پاولوف روسی و بورهوس فردریک اسکینر بودند. آزمایشهای ایوان پاولوف را شاید شنیده باشید که روی موش ها و سگ ها انجام داد.
ترشح غدد بزاقی سگ هنگام غذا دادن و شوک الکتریکی موش های آزمایشگاهی از معروف ترین آزمایشهای ایوان پاولوف بودند.
رویکرد کلی روانشناسی ( روانشناسی چیست؟ )
در این مقاله مجموعه ای از دیدگاه های مختلف روانشناسی بیان شدند که هرکدام از این مکاتب به مطالعه بخشی از مطالعات ذهنی پرداخته بودند. بعضی مکاتب روی خود ذهن و بعضی دیگر روی محتوای ذهنی مطالعاتی را انجام داده اند.
در هر صورت اولین رشته ای که به صورت علمی به مطالعه ذهن و پدیده های ذهنی پرداخت روانشناسی بود. روانشناسی به دلیل نداشتن چارچوب مشترک که بتوان هم مطالعات را روی آن متمرکز کرد مکاتب مختلفی را ایجاد کرد. در ادامه روانشناسی روانشناختی ایجاد شد که به مطالعات بین رشته ای ذهن پدیده های ذهنی پرداخت.
راهی که روانشناسی پیموده است
با توضیح و تشریح و نحوه ایجاد مکاتب روانشناسی به پاسخ سؤال روانشناسی چیست؟ رسیدیم. بیان کردیم که هدف از روانشناسی چیست؟ و روانشناسی از کجا شروع شد و چه مسیری را طی کرد تا به اینجا رسید.
روانشناسی مسیر طولانی را پیموده است و چیزی که بیشتر مردم از روانشناسی می دانند این است که پدید آورنده روانشناسی فروید است.
ما در این مقاله گفتیم که روانشناسی چیست؟ و چه رویکردهایی به مطالعه ذهن و پدیده های ذهنی و ترکیب این پدیده های ذهنی پرداخته اند.
بنیانگذاران مکاتب مختلف را گفتیم و شما با مطالعه این مقاله دانستید که برخلاف نظر عموم مردم پدید آورنده روانشناسی روانکاوی فروید است و نمی توان گفت فروید پدر روانشناسی است.
بلکه این ویلهلم وونت بود که به مطالعه علمی ذهن و پدیده های ذهنی پرداخت. پس اگر بخواهیم پدر روانشناسی علمی را نام ببریم باید اسمی از ویلهلم وونت ببریم.
تولد ان.ال.پی
در ادامه در اوایل دهه ۷۰ میلادی بود که دو دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا به نام ریچارد بندلر و جان گریندر با راهنمایی های استاد خود گریگوری باتسون به مطالعه رفتار انسان های موفق در کار درمان پرداختند. سه روان درمانگر توسط باتسون به این دو دانشجو معرفی شدند که در کار درمان موفق تر از بقیه عمل می کردند.
فریتز پرلز، ویرجینیا ساتیر و میلتو اریکسون درمانگرانی بودند که از سایر درمانگرها در کار درمان بیمارانشان موفق تر بودند. میلتون اریکسون پدر هیپنوتراپی نوین بود و ویرجینیا ساتیر به کار خانواده درمانگری مشغول بود و فریتز پرلز گشتالت تراپ بود و مکتب گشتالتی را در پیش گرفته بود.
بندلر و گریندر از این افراد الگوبرداری کردند و الگوهای دقیقی را که به دست آورده بودند روی افراد دیگر و درمانگران دیگر پیاده سازی کردند. با تعجب دیدند که درمانگران دیگر هم با استفاده از این الگوها در کار درمان موفق شدند.
از آن به بعد بود که بندلر و گریندر الگوهای دقیقتر و کامل تری از افراد دیگر به دست آوردند و هم این الگوها را به افراد دیگر دادند و آن افراد هم در هر کاری که بودند، موفق تر عمل کردند.
بعدها بندلر و گریندر به این نتیجه رسیدند که چون سیستم عصبی همه انسان ها تفاوتی با هم ندارد پس هر کسی در هر جایی و در هر شرایطی توانسته است کاری انجام دهد، پس دیگران هم می توانند با الگوبرداری همان کار را انجام دهند.
از دل این رویکرد دانشی زاده شد که برنامه ریزی عصبی زبانی نام گرفت. Neuro Linguistic Programming یا NLP ان.ال.پی نام این دانش بود.
با ان.ال.پی یادگیری هر رفتاری قابل انجام است
می توان با استفاده از ان ال پی ( NLP ) هرکاری را که افراد موفق انجام می دهند الگوبرداری کرد و این الگوها را به کار برد و به موفقیت رسید. ارتباطات – شغل و کار و کسب – درمانگری – تجارت و هر حیطه ای از شغل که باشد فرقی نمی کند.
همه انسان ها قادرند که هرکاری را که افراد موفق انجام داده اند با تمرین انجام دهند. به شرطی که محدودیت فیزیکی و جسمی نداشته باشند.
دانش ان ال پی به انسان ها مانند انسان های بیمار و درمانده نگاه نمی کند بلکه مانند کسی که نقشه راه اشتباهی دارد نگاه می کند و می گوید که هر کسی که مشکلی دارد به این معنی است که نقشه سرزمینی که در دست دارد اشتباه است و باید نقشه اش را تغیر دهد.
ان ال پی دانش قدرتمندی است که می تواند به انسان ها کمک کند تا به هر موفقیتی که دوست دارند برسند. فقط کافی است که بخواهند و تلاش کنند.
اگر تا به حال در دوره رایگان آموزش ان.ال.پی شرکت نکرده اید، پیشنهاد میکنیم این دوره کاملا رایگان و کاربردی را از دست ندهید. لطفا برای ثبتنام در این دوره فرم زیر را پر کنید. شما تا ثبت نام در این دوره بیشتر از ۲ دقیقه وقت صرف نمی کنید.
ثبت نام در دوره رایگان آموزش ان.ال.پی
Be sure to read the following:
قوانین ارسال دیدگاه در سایت
- چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
- چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
- چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
- چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
- چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.
سلام وقت شما بخیر و شادی
ممنونم که پست زیبایی گذاشتید و علم عمل به آن بسیار مهم و تاثیر گذار است
سپاسگزارم از شما
سلام آقای معین عزیز
متشکرم از لطف و محبت شما. امیدواریم بتوانیم در این دنیایی که زندگی می کنیم هرچند اندک تأثیرگذار و مفید باشیم. شاد و پرانرژی باشید
سلام ممنون میشم یه توضیح مختصر و کامل از تفاوت بین مکاتب و نظریه ها در روانشناسی بگین
سلام دوست گرامی. در همین مقاله ای که مطالعه کردید به صورت مختصر درباره مکاتب روانشناسی صحبت کردیم. لطفا مقاله را دوباره و با دقت بیشتر مطالعه نمایید.
ممنون از مقالتون خیلی عالی بود مختصر و مفید موفق باشید
ما هم برای شما آرزوی موفقیت می کنیم.